داستان سرایی در بازاریابی و فروش، تکنیکی برای جلب توجه مخاطب، افزایش همدلی و ماندگاری برند در ذهنهاست. در این مقاله، با تکنیکهای داستان سرایی آشنا میشویم و چند نمونهٔ واقعی را بررسی میکنیم.
پلاک یک؛ جیمی نیل اسمیت، مدیر مرکز بینالمللی قصهگویی میگوید:«ما همگی قصهگو هستیم. همه در شبکهای از قصهها زندگی میکنیم. هیچ پیوندی قویتر از قصهگویی بین انسانها وجود ندارد.»
براساس مطالعاتی از Delhi School، داستان سرایی در بازاریابی میتواند نرخ تبدیل را تا ۳۰درصد افزایش دهد؛ البته بهشرطی که قصهای درست و طبق نیاز مشتری روایت کنید.
در این مقاله، قرار است تکنیکهای داستان سرایی در فروش و بازاریابی را با هم بررسی کنیم تا ببینیم قصهها در بازار شلوغ چگونه توجه را میقاپند و مشتریان را شیفته برند شما میکنند.
داستان سرایی در بازاریابی یعنی چه؟
داستانسرایی در بازاریابی یعنی تعریف قصهای که پیام برند را به شکلی جذاب و عاطفی به مخاطب برساند. این روش، از تبلیغات معمولی فراتر میرود و تجربهای میسازد که مشتری را با برند همراه میکند.
بر اساس مقالهای از Forbes، سازمانهایی که داستان سرایی برای فروش و بازاریابی اولویتشان نیست، ممکن است مجبور شوند پول بیشتری را صرف مجموعهای از فناوریها و تاکتیکها برای رشد کنند و در نهایت آنقدرها هم پیشرفت نمیکنند.
داستان سرایی، روی متقاعدسازی مشتری در لحظه تمرکز دارد؛ مثلاً برند میهن، میتوانست بگوید که بستنیهای میهن، کلسیم بالایی دارند و طعمشان خوشایند است، پس بچهها آن را میپسندند. اما به جایش، داستانپردازی کرد و تیزر تبلیغاتی «بستنیش خوشمزهتره» را ساخت:
چرا داستان سرایی در فروش و بازاریابی مهم است؟
شاید با خودتان فکر کنید که میشود مزایای محصول را لیست کرد و مخاطب بالغ هم بهراحتی با بررسی این ویژگیها، خرید خواهد کرد؛ پس داستان سرایی در کسب و کار چه لزومی دارد؟
حقیقت این است که اگر یک داستان درست و اصولی برای مشتری روایت کنید، اتفاقات زیر در انتظار کسبوکارتان است:
🔹 سادهسازی مفاهیم: مخاطب امروز، وقت و حوصلهٔ درک مفاهیم پیچیده را ندارد؛ با داستان میتوانید این مفاهیم را روشنتر بیان کنید.
🔹 ساخت تجربهٔ مشترک: متولدهای دههٔ ۷۰ و ۸۰ احتمالاً عروسکهای دارا و سارا را بهخوبی یادشان هست. تبلیغات این عروسکها، با داستانپردازی همراه بود و باعث ایجاد همدلی (Empathy) با مخاطب کودک میشد؛ چون کودک خودش را جای عروسکها میگذاشت و دوست داشت آنها را داشته باشد.
🔹 انگیزهبخشی برای اقدام: درصد زیادی از مخاطبان دیجیکالا، ترجیح میدهند محصولی را بخرند که ویدیوی معرفی دارد؛ چرا؟ چون ویدیو، ویژگیها را از زبان شخصی واقعی روایت میکند و در مقایسه با لیست ویژگی محصول، انگیزهٔ بیشتری ایجاد میکند.
🔹 ایجاد تمایز در بازار: اپلیکیشن «باسلام» برای اینکه مشتریها را ترغیب به خرید کند، داستان فروشندهها را روایت میکند؛ چیزی که در سایر پلتفرمهای فروش مانند دیجیکالا، ترب یا دیوار دیده نمیشود.
🔹 تقویت یادآوری برند: فرض کنید برای خرید پکیج دیواری یا آبگرمکن به بازار رفتهاید و جلوی در یکی از مغازهها، یک خرس عروسکی میبینید. خیلی سریع، یاد برند ایرانرادیاتور میافتید؛ چون سالهاست با این کاراکتر داستانپردازی کرده است.
🔹 افزایش اعتماد و اعتبار: در نهایت، داستانها به شما اعتبار میدهند؛ بهخصوص اگر از زبان شخص سوم روایت شوند. این شخص سوم، میتواند یک اینفلوئنسر یا مشتری قبلی باشد. مثل پژمان جمشیدی که در داستانهای شهر فرش حضور دارد.
آمارهایی دربارهٔ تاثیر داستان سرایی در بازاریابیبا مزایایی که گفتیم، دیگر نمیشود قید داستان پردازی در بازاریابی را زد؛ فقط برای اینکه خیالتان راحتتر شود و مطمئن شوید این روش موثر است، به آمارهای زیر هم نگاهی بیندازید:
در دنیای رقابتی امروز که حتی جذب یک مشتری هم دستاوردی بزرگ به حساب میآید، این آمارها، نور امیدی برای کسبوکارها هستند. اما واقعیت این است که هر داستانی نمیتواند چنینی رشدی برای شما رقم بزند. پس بهتر است برویم سر اصل مطلب و ببینیم داستان سرایی در فروش و بازاریابی، چطور باید باشد که موثر واقع شود؟ |
آشنایی با انواع داستان سرایی در فروش و بازاریابی
برای شروع داستان سرایی در بازاریابی، اول باید برای خودتان مشخص کنید که میخواهید چه نوع داستانی را برای مشتری روایت کنید؟ بر اساس اطلاعات موجود در بلاگ hubspot، در دنیای کسبوکار ۵ نوع داستان داریم:
۱- داستان شکلگیری برند یا محصول
چه شد که برند شما بهوجود آمد؟ از کجا این ایده و تصمیم شکل گرفت؟ چرا این محصول را تولید کردید؟ این نوع داستان سرایی در کسب و کار، میتواند برای مشتری جذاب و هیجانانگیز باشد.
مثلاً روایت برند اپل، در سال ۱۹۷۶ از یک گاراژ آغاز شد؛ Steve Jobs و Steve Wozniak با هدف به چالش کشیدن وضعیت موجود، دستگاههای کامپیوتری ساده و زیبا ساختند. استیو جابز، بارها و بارها در سخنرانیهایش این داستان را بازگو کرده و با تکرار شعار «Think Different» روی روح انقلابی برند و تحولطلبی آن تاکید کرده است.
این شیوهٔ داستان سرایی در بازاریابی، باعث میشود مخاطب احساس انسانیتری به برند داشته باشد، اعتبار و اصالت بیشتری برایش قائل شود و هویتی متمایز از آن در ذهنش بسازد.
۲- داستانهای ارزشمحور
برخی از داستانها، روی ارزش خاصی که محصول، خدمات یا برند شما خلق میکند تاکید دارند و معمولاً هم با تجربهٔ کاربران واقعی، شخصیتپردازی یا نقل قول همراه هستند.
کمپینهای تبلیغاتی ازکی، نمونهٔ خوبی برای این مورد هستند؛ مثلاً دو نفر که در خودروی در حال تصادف هستند، بهشیوهٔ طنز دربارهٔ بیمه، قسطی بودن آن و امکان مقایسه با سایر بیمهها صحبت میکنند. در نهایت هم صاحب خودرو، با بیخیالی به انفجار آن نگاه میکند، چون خیالش راحت است! این تیزر، به سادهترین شکل ارزشهای برند را نمایش میدهد:
۳- روایتهای مردم از برند
داستانهایی که شخصیتهای واقعی از برند تعریف میکنند، باعث ایجاد تایید اجتماعی (Social Proof) میشود و مقبولیت آن را بالاتر میبرد.
نمونهٔ بارز این نوع داستان پردازی در بازاریابی، کمپینهای موسسهٔ قلمچی بعد از اعلام نتایج کنکور است. این برند، از رتبههای برتر کنکور میخواهد در یک مصاحبهٔ کوتاه، راجعبه مدت شرکت در آزمونهای کانون، دلیل شرکت در آنها و تجربهای که داشتهاند صحبت کنند. همین کار ساده، داستان واقعی موفقیت را به پشتکنکوریها نشان میدهد و برند را تقویت میکند.
۴- داستان موفقیتها
وقتی دیگران در حال اشتباه کردن بودند، شما چه کار درستی انجام دادید؟ نترسید و دستاوردهایتان را به رخ بکشید؛ در دنیای کسبوکار، این کار فخرفروشی نیست!
داستان Netflix که در کتاب «قانون بیقانونی» به آن اشاره شده است، از این دست داستانپردازیهاست. این برند، ابتدا با سرویس اجارهٔ DVD وارد بازار شد، اما بعد از مدتی فهمید که مخاطبان محدودی دارد و در رقابت با ویدیوکلابها چندان موفق نیست. پس با سرمایهگذاری روی تولید محتوای اختصاصی و انتقال به مدل استریمینگ آنلاین، وارد بازاری جدید شد.
این نوع داستانها بهتر است بهشکل محتوای بلاگ، ویدیو یا حتی در کتابها منتشر شوند تا تاثیر بیشتری داشته باشند.
۵- داستان شکستها
شاید با خودتان فکر کنید که گفتن از شکستها، تصویر برند را در ذهن مشتری خراب میکند؛ اما برعکس، وقتی از زمین خوردنهایتان میگویید، وجههٔ انسانیتر و قابل باورتری به برند میدهید. مشتری وقتی ببیند با وجود شکست به مسیر خود ادامه دادهاید، تصویری قدرتمند از شما در ذهنش میسازد.
در مقالهای از techtarget، داستان Airbnb بهعنوان نمونهای از داستان شکستها بیان شده است. این برند در سال ۲۰۱۷، کمپینی برای اقامت روی آب اجرا کرد، اما متاسفانه اجرای کمپین با طوفان هاروی همزمان شد. این برند خیلی سریع بابت اشتباهش عذرخواهی کرد و بهجای طفره رفتن، بخش جدیدی با عنوان «امدادرسانی در برابر بلایای طبیعی» به کمپینهایش اضافه کرد.
در واقع Airbnb بهجای پنهان کردن داستان و سعی در فراموشی آن، کاری کرد که نشان داد این برند همیشه بهدنبال بهبود تجربهٔ مشتریهایش است و از شکستها، درس میگیرد.
۷ عنصر اصلی یک داستان خوب در بازاریابی و فروش
برویم سراغ روایتپردازی؛ هدف شما، بیان هر یک از انواع داستان که باشد، باید ساختار درست آن را رعایت کنید؛ قبل از شروع این بخش، یک نمونه داستان سرایی در فروش را ببینید تا با هم، عناصر داستان را در آن بررسی کنیم:
۱. فضاسازی (Setting)
زمان، مکان و حالوهوای کلی داستان را تعیین کنید؛ هرچه فضاسازی شما دقیقتر باشد، مخاطب بهتر میتواند خودش را در دل موقعیتی ببیند که برند یا محصول شما در آن معنا پیدا میکند.
در تبلیغات شهر لوازم خانگی که ویدیوی آن را دیدید، داستان در خود فروشگاه اتفاق میافتد. این فضاسازی، باعث میشود مشتری تنوع محصولات را ببیند، نظم فروشگاه را بهتر درک کند و ترغیب شود که حداقل یکبار به آنجا برود.
۲. شخصیتها (Characters)
مخاطب، داستان را از چشم شخصیتها میبیند و تجربه میکند؛ پس خیلی مهم است که شخصیتهای درستی را برای روایت خود انتخاب کنید. اصولاً برای داستان سرایی در فروش و بازاریابی، دو نوع شخصیت داریم:
- قهرمان (Hero): کسی که با یک مشکل روبروست.
- راهنما (Guide/Mentor): کسی یا چیزی که به قهرمان برای حل مشکلش کمک میکند.
مثلاً در کمپین شهر لوازم خانگی، مخاطب هدف «بازنشستهها» بودند و شخصیتها هم بر همین اساس انتخاب شده بودند. این گروه (بهعنوان قهرمان اصلی) وارد فروشگاه شدند و چالشهایشان را با سوالهایی با کمی چاشنی طنز مطرح کردند؛ سپس فروشندههای فروشگاه (بهعنوان راهنما)، به آنها پاسخ دادند.
۳. چالش (Conflict)
چالش، مانعی است که بر سر راه قهرمان داستان قرار میگیرد و باعث میشود او به هدفش نرسد. داستانها بدون چالش، خستهکننده میشوند و فرقی با محتوای معمولی نخواهند داشت.
در تیزر شهر لوازم خانگی، چندین چالش وجود داشت؛ مشتریها دربارهٔ ارائهٔ چک، نیاز به ضامن و مراجعه به بانک چالشهایی داشتند. این چالشها، احتمالاً در ذهن مشتریهای واقعی هم وجود دارد و با پاسخ به آنها در روال داستان، گرهٔ ذهنی مشتری باز میشود.
۴. روایت (Plot)
شیوهٔ روایت، نشان میدهد که زاویهٔ دید داستان چگونه است؟ دیالوگمحور است یا تکروایتی؟ ترتیب آن خطی است یا فلاشبک؟ لحنش خودمانی است یا رسمی؟ طنز آمیز است یا جدی؟
بهعنوان نمونه در تیزر شهر لوازم خانگی، زاویهٔ دید سوم شخص است؛ چون مشتری دارد از بیرون اتفاقها را میبیند. اتفاقات با دیالوگ بیان میشوند، شیوهٔ روایت چاشنی طنز و خودمانی دارد و روایت، کاملاً خطی است؛ یعنی از ورود به فروشگاه شروع میشود و با خرید پایان مییابد.
۵. پیام یا هدف (Theme/Purpose)
هر داستان خوبی یک پیام اصلی یا درسی در دل خود دارد. این پیام به قصه معنا میبخشد و به مخاطب میگوید که چرا باید به این داستان اهمیت دهد. در واقع، پیام همان ایدهی مرکزی است که میخواهیم در ذهن مخاطب حک کنیم.
در تبلیغ شهر لوازم خانگی، پیام اصلی «خرید آسان برای بازنشستهها» بود. این پیام بهقدری روشن و واضح بود که حتی یک کودک هم پس از دیدن تیزر، میتوانست آن را بیان کند. پیام داستانهای بازاریابی و تبلیغاتی، باید همینقدر روشن و دقیق باشد.
۶. پایانبندی (Resolution)
پایانبندی، نقطهای است که در آن نتیجهٔ چالش قهرمان مشخص میشود. یک پایان خوب، به مخاطب احساس رضایت میدهد. در دنیای تبلیغات، پایانبندی معمولاً شامل یک دعوت به اقدام (Call to Action) است تا به مخاطب بگوید حالا باید چه کاری انجام دهد.
تیزر شهر لوازم خانگی در نهایت، با انجام خرید توسط شخصیتها به پایان میرسد و با نمایش شادی آنها، رضایت مشتری را به نمایش میگذارد. در پایان هم راههای ارتباطی بیان میشوند تا مشتری بداند برای خرید، باید چهکار کند.
مراحل داستان سرایی در فروش و بازاریابی
حالا که با انواع داستان و عناصر اصلی آن آشنا شدید، وقت آن است که داستان خودتان را روایت کنید. برای این کار، به ترتیب زیر پیش بروید:
۱- شناخت و تعیین مخاطب
بازار هدف خود را بررسی کنید و ببینید چه کسی قرار است داستان شما را بشنود؟ یک نوجوان یا یک میانسال؟ یک خانم یا یک آقا؟ قشر متوسط یا مرفه؟ همهٔ اینها روی تنظیم عناصر داستان از فضاسازی گرفته تا شخصیتپردازی و تعیین چالش موثر است.
۲- تعیین پیام و هدف اصلی داستان
قرار است این داستان، شما را به چه هدفی برساند؟ فروش یک محصول خاص؟ تعامل مشتریان در یک طرح ویژهٔ فروش؟ دریافت حمایت برای کمپینهای مسئولیت اجتماعی برند؟ یا شاید هم آموزش استفاده از یک محصول یا خدمت جدید!
این هدف، درست مانند پیریزی یک خانه است و از همان اول، باید به شکل دقیق و روشن مشخص شود.
۳- انتخاب رسانهٔ مناسب برای انتشار
داستانها پتانسیل این را دارند که بهشکل صوتی، مجموعهای از تصاویر، ویدئو یا متن منتشر شوند؛ اما انتخاب رسانه، دست خود شماست.
ببینید مخاطبهایتان کدام رسانه را بیشتر میپسندند و در کدام کانالها حضور پررنگتری دارند. مثلاً داستانپردازی در اینستاگرام بهشکل محتوای ویدئویی یا مجموعه اسلاید، روی نسل جدید خیلی خوب جواب میدهد.
۴- تعیین ساختار اولیه و بریف
اگر قرار بود یک داستان معمولی بنویسید، شاید میشد اول ایدهها را روی کاغذ آورد و سپس به آن ساختار بخشید؛ اما دربارهٔ داستان سرایی در بازاریابی قضیه فرق دارد؛ چون اینجا، باید بر اساس یک هدف مشخص پیش بروید و فرصت زیادی برای آزمون و خطا هم ندارید!
بنابراین، یک بریف دقیق بنویسید و در آن، همهچیز را مشخص کنید؛ از ایدهٔ کلی گرفته تا نام شخصیتها، رنگ و نور فضا و جزئیات داستان. با این کار مطمئن میشوید که از خط اصلی داستان خارج نخواهید شد.
۵- تولید و انتشار داستان!
در نهایت، داستان خود را بنویسید و در صورت نیاز، آن را به شکل محتوای صوتی، تصویری یا ویدیویی دربیاورید. بهتر است اول داستان نهایی را به تعدادی فرد مورد اعتماد (مثل اعضای تیم یا کارمندان بخشهای دیگر) نشان دهید تا عیب و ایرادهایش مشخص شود.
در نهایت، داستان برند خود را منتشر کنید و منتظر بازخوردها باشید!
تکنیکهای عملی برای داستان سرایی در بازاریابی
داستان سرایی در فروش، چیزی فراتر از پشت هم چیدن واژههاست؛ اگر میخواهید داستانی قوی، جذاب و موثر بنویسید، حتماً گوشه چشمی هم به تکنیکهای زیر داشته باشید:
در داستانها شوخطبع و ظریف باشید
اگر کسبوکارتان ماهیت جدی و رسمی ندارد و مخاطبتان عامهٔ مردم هستند، طنز و شوخی خیلی خوب جواب میدهد. طنازی ظریف، بهجا و بدون توهین، باعث میشود مخاطب بیشتر به شما اعتماد کند، ارتباط عاطفی بهتری با برند داشته باشد و راحتتر ملکهٔ ذهنش شوید.
تبلیغ قدیمی شرکت لبنیات پاک از همین تکنیک در داستان پردازی در بازاریابی استفاده کرده بود؛ مردی که همسرش مدام به او یادآوری میکرد «پاک یادت نره!» و او هم به دلیل اینکه تمام حواسش به این موضوع بود، مدام به درودیوار میخورد!
به برند خود، هویت واقعی و انسانی بدهید
بخشیدن هویت انسانی به برند یا Brand Personification، باعث میشود دیگر برای مشتری یک شخصیت بدون چهره نباشید و راحتتر در ذهنش تداعی شوید.
مثلاً برند «فیروز» در توییتر، طوری فعالیت میکند که انگار کاملاً با یک انسان طرف هستید. این برند، از ترندهای روز برای داستانپردازی و نوشتن سناریوهای مختلف دربارهٔ برند استفاده میکند و از همین راه، محبوبیتش چندین برابر شده است.
به چالشهای واقعی مشتری بپردازید
مشتری شما به دنبال چیست؟ قیمت مقرون به صرفه؟ یا کیفیت بالا و لوکس؟ بر اساس این تکنیک داستان سرایی در فروش، باید ببینید مخاطب هدف به چه اهمیت میدهد و همان را روایت کنید.
نمونهاش کمپین تبلیغاتی شهر لوازم خانگی برای معرفی تخفیفهای شگفتانگیز این مجموعه است. در این سناریو، مشکل مخاطب برای تعویض لوازم منزل، قیمت آنهاست و برند در داستانش، روی تخفیف ویژه تاکید میکند.
از تضادها استفاده کنید
ایجاد کنتراست با استفاده از تضاد، ذهن مخاطب را درگیر مقایسه میکند و باعث میشود در ذهنش ماندگارتر شوید. مثلاً قبل و بعد خرید محصول شما، سطح انرژی پایین و بالا در کنار برندتان، فرق بود و نبود خدمات یا محصولات شما در زندگی و…
مثال جذاب برای این نوع داستان سرایی در بازاریابی و فروش، کمپین Snickers است که با شعار «وقتی گرسنهای، خودت نیستی!» ویدیوهای جالب، خلاقانه و خندهدار تولید میکند؛ در حقیقت این برند، فرق بود و نبود محصولش را فقط با یک داستان ساده و کوتاه به مخاطب نشان میدهد.
بهجای گفتن مزایا، آنها را نمایش دهید
قرار نیست یک لیست بسازید و به مشتری بگویید که محصول ارزان، باکیفیت، راحت یا لوکسی دارید؛ همهٔ اینها را میتوانید با داستان سرایی در فروش و بازاریابی، خیلی کوتاه و سریع انتقال دهید.
به تصویر زیر از کمپین مکدونالد دقت کنید:
در این کمپین، هدف نشان دادن قیمت ارزان محصولات است؛ یعنی با این قیمت کم، میتوانید شاد و خوشحال باشید. پس گاهی داستانپردازی، حتی نیازی به گفتن واژهها هم ندارد!
از اثر زایگارنیک کمک بگیرید
اثر زیگارنیک، یک اصل در علوم رفتاری است که نشان میدهد انسانها، کارهای ناتمام را بهخوبی بهیاد میآورند. این تکنیک داستان سرایی در فروش، میتواند مخاطب را چندبرابر حالت عادی درگیر کند.
مثلاً تیزر تبلیغاتی شامپو پرژک که از داستان شرلوک هولمز الهام گرفته بود، از این دست داستانپردازیهاست. در هر قسمت، پروندهای جنایی مطرح میشود و در نهایت، بهشکلی خلاقانه موضوع را به محصول گره میزند. اما چون در پایان هر تیزر، باز هم اتفاقی میافتد، مخاطب منتظر قسمت بعدی است تا ببیند چه میشود؟
بنیانگذاران برند را وارد داستان کنید
یک ایدهٔ جالب که کمتر برندی برای داستان سرایی در فروش و بازاریابی سراغش میرود، استفاده از بنیانگذاران برند (Co-founders) برای شخصیتپردازی و جلب توجه مخاطب است.
شرکت Kentucky Fried Chicken یا همان KFC، تا پیش از درگذشت بنیانگذارش زیاد از این استراتژی استفاده میکرد. هارلند سندرز، موسس برند، در اغلب تیزرها حضور داشت و شخصاً محصولات را معرفی و پیشنهاد میکرد.
از دلایل خرید، قصه بسازید
چرا مشتریها برند شما را انتخاب میکنند؟ محصولتان ارزان است؟ تخفیف میدهید؟ یا فروش اقساطی دارید؟ پاسخ این سوالها را در داستان سرایی در بازاریابی و فروش به شکل خلاقانه نمایش دهید!
مثلاً شهر فرش در یکی از تیزرهایش، گروه موسیقی جوانی را نشان میدهد که حین اجرا، حواسشان به فرش ایرانی دستباف پرت میشود و دوست دارند چنین فرشی بخرند، اما بابت هزینهاش نگران هستند. در نهایت، راهنمای داستان با اشاره به طرح فروش اقساطی این چالش را حل میکند؛ یعنی دلیل خرید مردم از این برند، شرایط پرداخت مناسب آن است.
به دشمن مشترک خود و مشتری اشاره کنید
شما برای حل مشکلی تلاش میکند که مشتری هم دقیقاً به دنبال رفع آن است؛ پس با داستان سرایی در فروش و بازاریابی، این دشمن مشترک را به تصویر بکشید.
تبلیغات مایع ظرفشویی پریل از همین مدل است. در این تبلیغ، فردی را میبینیم که دغدغهٔ پاک کردن چربی از روی ظروف را دارد و با از راه رسیدن پریل، خوشحال میشود چون این برند ادعا میکند که دشمن قویترین چربیهاست.
از استعارهها و نمادها کمک بگیرید
هرچه تخیل قدرتمندتری داشته باشید، در زمینه داستان سرایی در تبلیغات موفقتر عمل خواهید کرد؛ چون راحتتر میتوانید نمادها و استعارهها را در کمپینهایتان بگنجانید.
در تبلیغی از بستنی میهن، دو فرد را میبینیم که در بیابان گیر افتادهاند و با دست کشیدن روی قمقمهٔ آب، یک غول چراغ جادو جلویشان سبز میشود. یکی از آنها، آرزوهایش را هدر میدهد، اما دیگری بستنی موهیتو میهن را آرزو میکند! چیزی که از واقعیت خیلی دور است، اما برای مخاطب جذاب است.
۳ نمونه داستان سرایی در فروش و بازاریابی
در طول مقاله، سعی کردیم با هر نکته، یک نمونه برایتان بیاوریم تا مفهوم داستان پردازی در فروش برایتان ملموستر شود؛ حالا برویم سراغ چند مورد از برندهای ایرانی و خارجی و ببینیم چطور از این تکنیک بازاریابی بهره بردهاند؟
برند Nike
نایکی در کمپینی با عنوان «Winning Isn’t Comfortable» یک داستان متفاوت را روایت کرد. این تیزر، دربارهٔ ورزشکاران، برندهها یا عبور سریع از خط پایان نیست؛ بلکه داستان تلاش انسانهاست.
در این تیزر، افرادی را میبینیم که بهسختی از پلهها بالا میروند، قدم میزنند یا مینشینند؛ سپس، صدای مجری رادیو را میشنویم که آهنگی را به کسانی که دیروز در ماراتن شرکت کردهاند تقدیم میکند. مخاطب، اینجا میفهمد که این افراد، شرکتکنندههای مسابقه هستند و بهدلیل گرفتگی عضلات چنین حالی دارند.
این تبلیغ، بهسادگی مفهوم «پذیرش سختی برای دستیابی به موفقیت» را به عنوان شعار برند نایکی نشان میدهد.
اسنپ فود
یک نمونهٔ ایرانی خوب از داستان سرایی در فروش و بازاریابی، کمپین «بود و نبود» اسنپ فود است که بهجز بنرهای محیطی، با همکاری تیم «دیرین دیرین» به یک داستان موزیکال تبدیل شده است.
در این کمپین، چالشهای مشتری مثل نبود نان برای صبحانه، نبود کیک در تولد، نبود موز برای شیرموز و… همه بهشکل طنز بیان میشوند و اسنپ فود، بهعنوان راهکاری برای این چالشها مطرح میشود.
برند Airbnb
بالاتر دربارهٔ یکی از کمپینهای شکستخوردهٔ Airbnb گفتیم، اما خب این برند خیلی جاها در داستان سرایی در تبلیغات موفق عمل کرده است. مهمترین نمونهاش، کمپینهای UGC هستند که در آنها، مردم داستان سفرهایشان را روایت میکنند و Airbnb در اغلب این داستانها، نقشی پررنگ و قهرمانانه دارد.
داستان برند شما چیست؟
داستانها، روح زندگی هستند و میتوانند ما را به جهانهایی وصل کنند که شاید فرسنگها از واقعیت دور باشند. داستان سرایی در بازاریابی و تبلیغات، هنری است که باعث نزدیکی بیشتر به مخاطبان میشود و شما را در ذهنها ماندگارتر میکند.
ایدهٔ شما برای روایت داستان کسبوکارتان چیست؟ در بخش کامنتها، منتظر نظراتتان هستیم!